همايونهمايون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

همایون مامان و بابا

7

سلام خوشگل مامان . صبح که اومدم سرکار تو خواب بودی . خواستم بوست کنم ولی ترسیدم خواب نازتو بهم بزنم .گممونیت (gommoonit ) بشم. ديروز و امروز خيلي بارون باريده نعمت خداست بذار بياد تا همه جا سرسبز بشه . طلاي مامان چقدر عصبي شدي /  سعي ميكنم آروم بات رفتار كنم تا آرومتر بشي. خدارو شكر ...
6 ارديبهشت 1390

7

سلام خوشگل مامان . صبح که اومدم سرکار تو خواب بودی . خواستم بوست کنم ولی ترسیدم خواب نازتو بهم بزنم .گممونیت (gommoonit ) بشم. ديروز و امروز خيلي بارون باريده نعمت خداست بذار بياد تا همه جا سرسبز بشه . طلاي مامان چقدر عصبي شدي / سعي ميكنم آروم بات رفتار كنم تا آرومتر بشي. خدارو شكر ...
6 ارديبهشت 1390

6

hi  Homayoon my dier son. I like to write english for you because i know u r very clever & as soon as possible u will learn english beter than your mam. mam ,s honey .u r learning how to walk & donot know how your mam pleae when you try. i love you homayoon   ...
3 ارديبهشت 1390

6

hi Homayoon my dier son. I like to write english for you because i know u r very clever & as soon as possible u will learn english beter than your mam. mam ,s honey .u r learning how to walk & donot know how your mam pleae when you try. i love you homayoon ...
3 ارديبهشت 1390

5

سلام مامانی جون قربونت برم  طلای مامان وقت نکردم از اول امسال برات چیزی بنویسم حالا میگم عید ۱۳۹۰ مبارک عزیزم قدری دلم گرفته ولی تو حالا با اون لبخندای قشنگت دلم شاد میکنی . امیدوارم هر لحظه زندگیت شادی و خوبی موج بزنه....
16 فروردين 1390

5

سلام مامانی جون قربونت برم طلای مامان وقت نکردم از اول امسال برات چیزی بنویسم حالا میگم عید ۱۳۹۰ مبارک عزیزم قدری دلم گرفته ولی تو حالا با اون لبخندای قشنگت دلم شاد میکنی . امیدوارم هر لحظه زندگیت شادی و خوبی موج بزنه....
16 فروردين 1390

4

قند و نبات ! توی مهد بهت میگن . تربچه نقلی مامان ! دیشب پشت سر مامانی ( مامان من ) گریه کردی انقدر که شما همدیگه رو دوست دارین . چند تا لباس برات خریدیم من و بابا اینقدر ذوق کردیم تا حالا برای خرید خودمون ذوق میکردیم الان برای لباسای شما جوجه کوچولو.خونه خریدیم جای خوبیه خدا قسمت کنه دو طبقه بسازیمش یکیش میشه مال تو.من و باباشی که خیلی خوشحالیم قربونت برم   ...
10 بهمن 1389

4

قند و نبات ! توی مهد بهت میگن . تربچه نقلی مامان ! دیشب پشت سر مامانی ( مامان من ) گریه کردی انقدر که شما همدیگه رو دوست دارین . چند تا لباس برات خریدیم من و بابااینقدر ذوق کردیم تا حالا برای خرید خودمون ذوق میکردیم الان برای لباسای شما جوجه کوچولو.خونه خریدیم جای خوبیه خدا قسمت کنه دو طبقه بسازیمش یکیش میشه مال تو.من و باباشی که خیلی خوشحالیم قربونت برم ...
10 بهمن 1389

3

عسل پسر !! خومشل مامان  ! تو مهد کودک بهت میگن طلا . اینقدر که طلایی . اینقدر که عسلی . میگن خوش خنده س . وقتی میگم نانازی همینه دیگه. هوا خیلی سرد شده ۲۰ درجه زیر صفر باورت میشه ؟ البته تو که همیشه تو بغل مامان و بابا گرمی. ...
4 بهمن 1389