همايونهمايون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

همایون مامان و بابا

45

سلام عزيزم كمي بزرگتر شده اي و پيش  دبستاني ميروي. در نوشتن مشقهات ( همون اشكال) بايد حسابي حوصله به خرج بدم .البته سعي ميكنم كه خودت به تنهايي انجام دهي تا در سالهاي بالاتر مشكلي نداشته باشي. عسلكم  با انتقال خونه عمو فرزاد از بندر عباس به همدان بعضي وقتها ميري خونه اونا تا با محمد طاها پسرعموت بازي كني. من راضي نيستم ولي با اصرار خودت ميري. يه دفتر علوم هم داري كه در اون هفته اي يكبار مربي تون يه موضوع ميذاره و شما بايد يك انشا و يك نقاشي براي اون بكشيد .راستي پسر گلم اون شب يادته با بابا يه كاردستي درست كرديم عنوانش مشاغل بود و ما كار بابا رو يعني يه خونه تازه ساز و يه فرغون و كمي سماق به جاي خاك و نمك به جاي گچ ريختيم كنا ر ...
5 بهمن 1394

44

سلام عزيز گلم . تولدت مبارك يك دنيا آرزوي خوبي و خوبي و خوشي و نيكي برايت دارم. آرزو ميكنم در همه اوقات عاقبت به خير و نيك  زندگي كني. مامان شما . زهره   ...
4 تير 1394

43

سلام  پسر گلم همايون مامان چند بار برات مطلب نوشتم نميدونم چرا ارسال نميشه . به ياد وب تو هستم . پسر مامان مهد نشاط  رو ميخواد ترك كنه و بره انشائ الله به پيش دبستاني .البته تو مهدتونم پيش هست اما شايد جاتو عوض كنم اينجوري براي كلاس اولتم خوبه . چند تا عكس ازت گرفتم نمونه هاشو ببين گلم.   ...
28 ارديبهشت 1394

۴٢

سلام همایون جان پسرکم . من میخواستم دیروز یعنی ٣/۴/٩٣ برایت بنویسم اما نشد . خدارو شکر که تورو دارم دوستت دارم.از عکسهای جدیدت حتما" برات میذارم . الان خوابم میاد فقط خواستم بگه یادم بود و همیشه بیاد دارم تمام لحظه های با تو بودن و تجربه های جدید را. میبوسمت عسلکم.
4 تير 1393

41

میدانید تا دو روز دیگر چه اتفاقی میفتد بله همایون من چهارساله میشود و من به تمام لحظه های گذشته مثل عبور یک فیلم از جلوی چشمانم مینگرم و تک تک آنها را گویی لمس میکنم آری این عزیز من است که بزرگ شده و فقط خدا میداند که من چقدر بزرگ شده ام. همایون جان بزرگ شدنت مبارک میخواهم از خدای کریم که هر لحظه زندگیت پر از شکوه و عزت باشد به همراه سربلندی و سعادت و هزاران مرتبه دعا کرده ام که دستانت طلایی و مفید باشد . انشاء الله
1 تير 1393

40

سلام پسركم .همايون مامان بهار دارد مي آيد  و شما به اميد خدا بزرگتر ميشوي اخلاقت و رفتارت اين را ميگويد زيرا به جز از لباسهايت كه كوچك ميشوند من از كجا بدانم بزرگ شده اي جز رفتارت. مامان را براي همه بداخلاقي هاي سال 92 ببخش . سال آينده انشائ الله سال خوبي براي همه باشد و براي ما نيز. پسركم . اين روزها با سرعت ميگذرند و من به فكر كارهاي عقب افتاده ام هستم . بهار كه مي آيد و عيد كه ميگذرد دوباره جريان زندگي كند ميشود اما نميدانم اين روزهاي پايان سال چرا اينقدر در خود تعجيل مستتر دارد. سالم باشي و همچون در در صدف بدرخشي عسلكم.مامانت بيست و هفت اسفند 1392 000000 ...
27 اسفند 1392

39

سلام عزيزم . زمستون سرديه يك هفته اي گرم شد اما دوباره سرد شد روز دوشنبه بيست و سوم دي كه ما بندرعباس بوديم ماماني و خاله ها گفتند برف سي چهل سانتي اومده يعني دو روز بارش البته دو روز بارندگي هم تو بندر بود چه باروني .ميگفتند خدا از آسمون با پارچ آب ميريزه. اما اونجا هوا خوب بود بيست و سه درجه . كاش ميشد زمستونا بريم بندر و تابستونا همدان. امسال خيلي سرد شده اينجا تو اين چند ساله سابقه نداشته .حتي پارسال ميخواستم لباساي خيلي ضخيم مونو بدم به كسي اما امسال همشون بكار اومد. با هواپيما رفتيم بندر و بعد از سه روز كه برنامه عمو فرزاد جور نشد براي كيش با اتوبوس دريايي رفتيم قشم ولي به شما گفتم كشتيه .آخه بزرگ بود و دو طبقه. خيلي خوب شده ...
14 بهمن 1392

38

سلام عزيز مامان . اندازه یِ بهانه اش بزرگ نیست ... اصلِ اتفاقش بر مي گردد به چیزی حدودِ یک دقیقه ،‌ كه آخرین شبِ پاییز را از باقي شب هايِ سال متمایز کرده و طولش را زیاد کرده و رنگش را سیاه و نامش را یـــــــــــلدا وقتِ خوبِ شمارشِ جوجه ها.... شده بهانه یِ کلی برنامه ریزی هایِ از قبل کجا جمع شدن ها راس چه ساعتی به هم رسیدن ها دور هم نشستن ها هندوانه شکستن ها و انار دان کردن ها و آجیلِ شیرین خوردن ها و بهانه ی درِ خانه ی هم را زدن ها .. سراغ حافظ را گرفتن ... دلش را به فاتحه ای شاد کردن و بر نیتِ پاکش تفال زدن اندازه ی ِ بهانه اش بزرگ نیست ... برایِ دلهایِ بهانه جویمان، هدف.... آن به هم رسیدن است و گونه ی هم ر...
27 آذر 1392

36

عزيزم همايون مامان خدارو شكر براي همه نعماتش و باز خدارو شكر كه سالمي براي همه بچه ها و براي همه مسلمونا دعا كن عزيزم . اولاي تير رفتيم شمال و دو سه روزي بوديم و برگشتيم. خوش گذشت ولي اميدوارم بازم بريم . اين چند وقته نشد بيام برات پيام بذارم . برات نوشتم كه تو كانون مهديه جشن فارغ التحصيلي داشتيد؟ يعني از كلاس دو تا سه ساله ها رفتي كلاس سه تا چهارساله ها . مباركت باشه.بوست ميكنم.   پسرکم خواستم برایت بگویم ... تحلیل ِ کم وکاستِ این سه سال روزهایِ مادرانه ی مادرت را که تمام و کمال جمع کنی و بگذاری گوشه ای برای فردا.... می رسی به روزهایِ نابِ پدرانه ی پدرت که با کارگردانی هوشمندانه اش خیلی به جا و زیبا کلید خورد ...
28 مرداد 1392